حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

سفرنامه شمال

قندعسل مامان سلام نوشتن سفرنامه مون كمي طول كشيد شايدم مثل بچه هاي دبستاني كه انشا مي نويسند نوشتم طولاني وبا جزئيات ولي مي خوام هروقت مي خوني با لحظه لحظه اتفاقات و احساسم همراه بشي دوهفته گذشته يكشنبه ودوشنبه چهاردهم وپانزدهم خردادتعطيل بود ومدتها بود كه وقتي ماو خاله خونه بابائي جمع مي شديم صحبت ازجوركردن يه سفردوروزه بود چون خاله نمي تونست شنبه مرخصي بگيره وبابايي هم زمان امتحان دانشجوهاشون بود ونمي تونستن بيان اول قراربود كه بريم اصفهان بعدازچندروزمشخص شد كه خاله مي تونه سه شنبه وچهارشنبه مرخصي بگيره به اين ترتيب تصميم گرفتيم براي رفتن شمال برنامه ريزي كنيم ازطرفي دكتركارگركه كيسه صفراي ماماني را جراحي كرده بود بهشون گفته بود ب...
30 خرداد 1391

شيرين زبوني هاي حسني جوني

دخترنازنین من سلام   چندروز به خاطر عمل جراحی مامان مرخصی گرفتم وباهم توخونه بوديم ومن لحظه به لحظه ازجملات ناب جنابعالی مستفیض میشدم مي دوني گاهي وقتها يه چيزهايي با يه چيزهايي مقايسه مي شن كه ازنظر منطق ورياضي هيچ تناسبي ندارن وقتي باشوق ودرحاليكه با كلفت كردن صدات وحركت دستت مي خواي بزرگي عدد سه را نشونم بدي موقعي كه به من ميگي " مامان فايژه ،‌من تو را سه تا دوست دارم " ارنظر رياضي كه هميشه عاشقش بودم نه ولي ازنظراحساس مادرانگي نتيجه مي گيريم 3> بینهایت    درطول روزهرچنددقيقه يكباريه دست لباس عوض مي كني به دلايل: اين لباس تنگمه كوچيكُمه  اندازه ام نيست اين لباس جونُم (قشنگم) نيست اين لباس پس...
9 خرداد 1391
1